جدول جو
جدول جو

معنی دل غشه - جستجوی لغت در جدول جو

دل غشه
(دِ غَ شَ / شِ)
در تداول، دل ضعفه. دل ریسه. غش رفتن و ضعف رفتن دل بر اثر غلبۀ گرسنگی یا ضعف یا وحشت یا تأثر شدید فوق العاده و نظایر آن. دل غشه هم به معنی غش رفتن دل از ضعف و ناتوانی است و هم به معنی ریش شدن دل ازشدت تأثر و اندوه در برابر بی تابی و ناراحتی کسی یا حیوانی یا وضعی تأثرآور. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
دل غشه
ریش شدن دل از شدت تاثر و اندوه در برابر بی تابی و ناراحتی کسی یا حیوانی یا وضعی تاثر آور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل شده
تصویر دل شده
دلداده، دل باخته، عاشق، شیفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل شب
تصویر دل شب
نیم شب
فرهنگ فارسی عمید
(دِ یَهْ)
دل سیاه. سیه دل. سیاه دل. بددل. بدخواه. که دل از شفقت و مهربانی تهی دارد:
غلام همت دردی کشان یک رنگم
نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند.
حافظ.
دیده ام آن چشم دل سیه که تو داری
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد.
حافظ.
دلم ز نرگس ساقی امان نخواست بجان
چرا که شیوۀ آن ترک دل سیه دانست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(غَ)
زده دل. بی میل پس از متمایل بودن:
منم که دل زده از چیدن گل بوسم
لب گزیده تراود ز باغ افسوسم.
طالب آملی (از آنندراج).
- دل زده شدن از چیزی، بی میل گشتن بدان. سر خوردن از آن:
پیش از این بود نگاه تو به یکدل محتاج
این زمان دل زده زین جنس فراوان شده ای.
صائب (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ شَ / شِ)
کنایه از خاموشی است. (برهان) (آنندراج). کنایه از مردم خاموش. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). سکوت و خاموشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ خَ)
مشغول، مستعد. (ناظم الاطباء). رجوع به دل دهی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ پَ)
دل نهنده. کسی که توجه کند و خاطر خود را استوار نماید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل سیه
تصویر دل سیه
سیاهدل، بددل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پیشه
تصویر دل پیشه
کنایه از خاموشی است
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی انگور بومی قرمز رنگ با خوشه های بسیار بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
باب طبع، سازگار، دل خواه و مورد پسند
فرهنگ گویش مازندرانی
باران نرم
فرهنگ گویش مازندرانی
ماده سگ هر جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
دل زده
فرهنگ گویش مازندرانی
میان
فرهنگ گویش مازندرانی
دل پسند، مورد پسند
فرهنگ گویش مازندرانی
آه سرد کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
باب دل، مورد پسند
فرهنگ گویش مازندرانی
غش، صرع، اذیت و آزار
فرهنگ گویش مازندرانی
باران نرم و کم دوام
فرهنگ گویش مازندرانی